تو را نه نام دانم نه نشان
تو را ناخوداگاه یافتم
از میان تمام ادمها ی غریب
غریب تر دیدمت
پس تو را بیشتر دوست دارم
چون به دنیایم پا گذاشتی
بی اجازه /بی اراده
پس میدانم بی خبر ترکم نمیکنی؟؟
بی دعوت آمدی و من مجبورم با تکه نانی ازعشق
و جرعه ای مهر پذیرایت باشم.....
در این کلبه برای خستگی جانت
جز مرهم محبت چیزی نیافتم
فانوس هایی در راهت نگذاشتم بر من ببخش
چون خواستم دلت را در راه رفتن جا بگذاری
تا بهانه ای باشد برای برگشتنت......
کلمات کلیدی: